در اوایل دهه گذشته، زمانی که بازیهای رایانهای در حال پیشروی در بازارهای جهانی بودند، مبحثی چالشبرانگیز دنیای بازیهای رایانهای را دربر گرفت.
آیا میتوان بازیهای رایانهای را هنر دانست؟ جبههگیریهای شدید منتقدان سینما و تلویزیون در آن زمان باعث دامنزدن به این موضوع شد، گواه بر اینکه در بین سال 2002 تا 2005 حدود 42 میزگرد توسط رسانههای گروهی برای بررسی این موضوع تشکیل شد. شاید باید ابتدا تعریف هنر در زبان عامه را بیان کرد.
هنر مجموعهای از آثار یا فرآیندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی و یا بهمنظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند. حال با نگاهی موشکافانه در خواهیم یافت که بازیهای رایانهای چطور در این تعریف جای خواهند گرفت. با پیشرفت صنعت بازیسازی؛ چه از لحاظ امکانات و چه از لحاظ تجربی، شاهد بهوجود آمدن سبکها، دیدگاهها سرگرمیهای متنوع و بزرگتر این عرصه بودیم. بازیهایی با داستان چندلایه و شخصیتهای عمیق که بر روند زندگی ما تاثیرات شگرفی را میگذاشتند. حال ما میتوانستیم در سکانس به سکانس هر بازی شاهد تراژدی، غم، جدایی، انتقام، کینه و تمام عواطف انسانی باشیم. کم کم با پیشرفت این صنعت به نقطهای رسیدیم که توسط خود پایان هر بازی را رقم میزدیم. با هر تصمیم و هر فرآیند دقیقا بر روند بازی تاثیر میگذاشتیم.
بازیهای رایانهای پیوند عجیبی بین سرگرمی و هنر برقرار کرد. این پیوند چهبسا مبارکتر از سینما و تلویزیون باشد. برای نمونه بد نیست به این موضوع نگاه کنیم که ما در عرصه بازیهای رایانهای توانایی تصمیمگیری برای شخصیت، روند بازی و انتهای آن داریم. این موضوع دقیقاً نکته کمبود سینما در این عرصه است.
آینده بازیهای رایانهای به شکل خیرهکنندهای در حال پیشرفت است، تکنولوژی تعاملی با محیط کمکم به جایگاه جدید رسیده، ما شاهد یکپارچهشدن دنیای واقعی و مجازی خواهیم بود. با عرضه PS Eye و بهدنبال آن کینکت، هر لحظه به این موضع نزدیکتر میشویم.
حال مضحک به نظر میرسد که در مورد هنر بودن یا نبودن صنعت گیم بحث شود، شاید با کمی تامل از تاثیر بازیهای رایانهای بر زندگی افراد در هر سطوح و سنی راحتتر سخن به میان بیاید. در پایان لازم به ذکر میدانم شما را به تفکر پیرامون آینده بازیهای رایانهای و نقش تایینکننده آن بر هنر دعوت کنم.